کورش عزيزمکورش عزيزم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
پيوند مامان و باباپيوند مامان و بابا، تا این لحظه: 23 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

کورش عزیز مامان و بابا

جشنواره نوروز تو مهدکودک

سلام پسرم مهدکودک جشنواره نوروزی برگزار می کند که از خونه تکونی و شیرینی پزی و سبزه کاشتن و سمنو درست کردن و ... تا سفره هفت سین است که از 2 اسفند تا 20 اسفند با کمک شما کوچولو ها انجام می شود. 3 اسفند خونه تکونی داشتید که من دستمال و شیشه شور و دستکش و جارو همراه شما به مهد فرستادم که عکس هاتون هم بعد توی مهد زده بودند. خیلی جالب بود. وقتی اومدی خونه از فرط خستگی در حال دیدن تلویزیون خوابت برد. روز 4 اسفند شیرینی پزی داشتید که نمونه ای به خونه آوردید. روز 6 اسفند سبزه کاشتید. به مرور این جشنواره و عکساشو برات یادگاری می نویسم. کورش و میس مریم در خانه تکانی شیرینی شکلاتی الب...
8 اسفند 1393

درخت آرزوها

سلام گل باغ زندگیم تو مهدکودک روز 2 اسفند درختی را با  آرزوهای شما کوچولوها تزیین کردند و هر مادری با همراه فرزندش آرزوش را پیدا می کرد. مربی ها از قبل از شما سوال کرده بودند که چه آرزویی دارید و یادداشت کرده بودند و روی مقوای رنگی با اسمتون  به درخت آویخته بودند. خیلی زیبا بود. منم آرزوی تو رو پیدا کردم که هواپیما و فرودگاه بود. جالبه که من برای لیلا خانم تعریف کرده بودم و لیلا خانم زحمت کشیدند یک هواپیما خوشگل برات خریدند و وقتی به منزلشون رفتیم به تو هدیه دادند. ...
8 اسفند 1393

بهمن ماه

سلام عزیزم بهمن ماه وقت من آزادتر بود و باهم بیشتر به تفریح رفتیم. یک روز من و خاله پروانه و تو به سرزمین عجایب رفتیم. فکر می کنم بهت خوش گذشت. 22 بهمن خونه عمو رضا دعوت بودیم که عمه ها و عمو هم دعوت بودند. یک مهمونی خیلی شلوغ بود ولی خوشبختانه بر عکس دفعه های گذشته به من و بابا نچسبیدی و با درسا و صبا وآرین مشغول بازی شدی و آخر مهمونی هم رقصیدی و این نشونه بزرگتر شدنت است چون در مهمونی های قبلی اینطوری اجتماعی برخورد نمی کردی.  خیلی خوش گذشت. چند روز بعد می گفتی "بریم خونه عمو رضا با درسا و صبا بریم تو اتاق بازی کنیم "من گفتم "خوب می گیم درسا و صبا بیان خونه ما و تو اتاق خودت بازی کنین". گفتی "...
8 اسفند 1393
1